نیایش

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
<

-->-->-->


-->-->-->


-->-->-->

-->-->-->

يدستي افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چكد ، هر
قطره شود خورشيدي
باشد كه به صد سوزن نور ، شب ما را بكند
روزن روزن‌.
ما بي تاب ، و نيايش بي رنگ .
از مهرت لبخندي كن ، بنشان بر لب ما
باشد كه سرودي خيزد در خورد نيوشيدن تو.
ما هسته پنهان تماشاييم‌.
ز تجلي ابري كن ، بفرست ، كه ببارد بر سر ما
باشد كه به شوري بشكافيم ، باشد كه بباليم و
به خورشيد تو پيونديم‌.
ما جنگل انبوه دگرگوني‌.
از آتش همرنگي صد اخگر برگير ، برهم تاب ، برهم پيچ :
شلاقي كن ، و بزن بر تن ما
باشد كه ز خاكستر ما ، در ما، جنگل يكرنگي به در
آرد سر.
چشمان بسپرديم ، خوابي لانه گرفت‌.
نم زن بر چهره ما
باشد كه شكوفا گردد زنبق چشم ، و شود سيراب
از تابش تو ، و فرو افتد.
بينايي ره گم كرد.
ياري كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم

باشد كه تراود در ما ، همه تو.
ما چنگيم‌: هر تار از ما دردي ، سودايي‌.
زخمه كن از آرامش ناميرا ، ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم ، آكنده شويم از والا« نت»
خاموشي‌.
آيينه شديم ، ترسيديم از هر نقش‌.
خود را در ما بفكن‌.
باشد كه فرا گيرد هستي ما را ، و دگر نقشي
ننشيند در ما.
هر سو مرز، هر سو نام‌.
رشته كن از بي شكلي ، گذران از مرواريد زمان و مكان
باشد كه بهم پيوندد همه چيز ، باشد كه نماند
مرز، كه نماند نام‌.
اي دور از دست ! پر تنهايي خسته است‌.
گه گاه ، شوري بوزان
باشد كه شيار پريدين در تو شود خاموش‌.

عشق یعنی انتظار...
ما را در سایت عشق یعنی انتظار دنبال می کنید

برچسب : نیایش, نویسنده : منتظر entezar12 بازدید : 695 تاريخ : شنبه 1 تير 1392 ساعت: 13:00