عشق یعنی انتظار

متن مرتبط با «نهج البلاغه » در سایت عشق یعنی انتظار نوشته شده است

شهید

  •   اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟گفتم: بفرمایید عکس یه جوون بهش نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش " غلامرضا اکبری " عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " شهید عبدالمطلب اکبری " ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد.  بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت...  فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش . . . . . 10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم وصیت نامه اش کوتاه بود اما سوزناک نوشته بود: " بسم الله الرحمن الرحیم " یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.  اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف می‌زدم ... آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد... می خوام چند جمله خطاب به امثال خودم بنویسم: آی اونایی که فکر می کنین هر کی فقیر شد ، ارزش رفاقت نداره آی اونایی که عارتون میشه با یه رفتگر و کارگر و ... همکلام و همنشین بشین آی اونایی که ارزش رو توی شیک پوشی و موقعیت اجتماعی و پول و خوشکلی و ... می دونین اگه تمام افتخارات عالم رو داشته باشی و امام زمانت بهت نگاه نکنه هیچی نداری کمی به خودتون بیاین نکنه همون رفتگر و همون فقیر و ندار محله و شهر بشه سنگ صبور مهدی فاطمه ، اما من و شما که ادعا داریم .... بگذریم! تو رو خدا بیایم معیار ارزشمندی آدما رو انسانیت قرار بدیم ، نه تیپ و شغل و پول ... وقتی کنار فقیر و رفتگر و آدم ساده ای گذشتیم ، یه احتمال بدیم که شاید اون پیش خدا و امام زمان از ما عزیزتر ,شهید ...ادامه مطلب

  • خاکریز خاطرات

  •   یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده مون گفت:من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ...   ... اجازه گرفت و  رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...   ...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر گریه می کرد و می گفت:یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... ... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود... ...روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ... ... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود...                                      ,خاطرات شهید ...ادامه مطلب

  • پرواز

  • خــدایـــا دلـــم پـــرواز میخواد...!     خدایا آسمان ات چه مزه ای ست؟ من که فقط زمین خورده ام!   عجب ذکریه این الـــهی الـــعفو...!توی یه لحظه تموم گذشته ات رو از جلو چشات عبور میده...! پی نوشت: خدایا روز به روز بر خویشتن داریم بیفزای! حکمت ۴۲۴ نهج البلاغه:   بردباری پرده ای است پوشاننده،و عقل شمشیری است برّان،پس کمبودهای اخلاقی خود را با بردباری بپوشان،و هوای نفس خود را با شمشیر عقل بکش.                     ,پرواز ...ادامه مطلب

  • هنوزآماده ظهور نیستیم.

  •                                                     هنوز آماده ظهور نيستيم! در خانه به صدا در آمد. هنگامي كه در را باز كردم با چهره اي جذاب و ملكوتي موجه شدم،  بي اختيار به او سلام كردم، جواب سلامم را داد و گفت: من امام زمان هستم و براي مهماني به خانه شما امده ام. تا اين جمله را شنيدم به ايشان گفتم: لطفا چند لحظه صبر كنيد الآن بر ميگردم. آنقدر بهت زده شده بودم كه نميدانستم چكار كنم؟ افكار مختلفي به ذهنم خطور كرد، واي اگر آقا به خانه ما بيايد آيا همه چيز باب ميلش هست؟ سريع به داخل خانه رفتم با عجله جعبه نوارها را زير و رو كردم،  واي مطمئنا از اين چند نوار خوششان نمي آيد، آنها را برداشتم و در جايي مخفي كردم، چشمم به لباسهايم افتاد، مطمئن بودم اين چند لباس امكان دارد باعث رنجش امامم شود. ناگهان چشمم به كتابهاي روي تاقچه افتاد ، چندتا از كتابها را برداشتم و مخفي كردم ، قرآن روي تاقچه رو هم كه حسابي گرد و خاك گرفته بود سريع با دست پاك كردم. هر جا را نگاه مي كردم نگراني بيشتري احساس مي كردم وهمين مرا مشغول كرده بود كه  يك دفعه فهميدم خيلي دير شده و ايشان خيلي معطل مانده اند. دم در رفتم تا از ايشان دعوت كنم، ديدم ايشان تك تك درهاي مردم را به صدا درآوردند و مثل خانه ما به علت عدم آمادگي مردم، پشت تك تك خانه ها مانده اند و ديگر در حال رفتن از كوچه ما بودند. در حال ناراحتي از خواب پريدم و با دست محكم بر پيشاني خود زدم و گفتم: هنوز آماده ظهور نيستيم. فقط نائبش هست که انتظارش را می کشد. ,آماده ظهور نیستیم. ...ادامه مطلب

  • خدا

  •  از خدا پرسیدم : دوست دارید بندگانتان چه بیاموزند؟  گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند عاشقشان باشد . بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند . بیاموزند که چند ثانیه طول می کشد تا زخمی عمیق در قلب آنها که دوستشان دارند ایجاد کنند و سال ها طول می کشد تا آن زخم التیام یابد . بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد ، کسی است که به کمترین ها قانع است . بیاموزند که انسان هایی هستند که آنها را دوست دارند ، اما نمی دانند چگونه عشقشان را ابراز کنند. بیاموزند دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند اما متفاوت ببینند . به خدا گفتم : آیا دیگر چیزی هست که باید دانست . گفت : این که بدانند من همیشه و همه جا هستم .  ,خدا ...ادامه مطلب

  • دوست واقعی

  • به نام خالق دوست که هر چه داریم از اوست. نصیحت لقمان حکیم به فرزندش: (يا بُنَىَّ لاتَعدُ بَعدَ تَقوَى اللّه  مِن اَن تَتَّخِذَ صاحِبا صالِحا؛   فرزندم! بعد از تقواى الهى، از گرفتن دوستِ شايسته نگذر.) الاخوان، ص 110، ح 25  با سلام امشب مورخ92/6/27(که اصلا خوابم نمیاد) تصمیم گرفتم درباره یه دوست واقعی مختصر کلامی رو بیان کنم. ایشالا با نظراتون ما رو دلگرم کنید. چند روزی میشد که بیکار بودم و خونه ی برادرمم خالی بود؛پس تصمیم گرفتم برم اونجا و کمی با اینترنت ور برم. اولین چیزی که اومد تو ذهنم چت بود،ولی نمیدونستم چیه..!!! وارد چتی شدم که مهمانارو قبول میکرد.یه چند دقیقه ای به تالار گفتمان نگاه کردیم،دیدیم قصه هایی گفته میشه که اصلا هیچ سر و تهی نداره پس گفتیم خودمون با یکی چت کنیم!! ی قول دو قول کردیم و اسمای مونث و یکی یکی کلیک میکردیم، ازشون درباره آینده سوال میکردم...! تا رسیدیم به............. کم سن وسال ولی پراز پندها و اندرزهای مختلف و پندآموز برای هر شخص پند گیرنده. جواب سوالاتمو در عین تحیرم،میخوندم و... نمیخواستم ازش خداحافظی کنم،ولی خسته بود و منم نمیخواستم اذیت بشه باهاش خدا حافظی کردم. فردا دیگه آروم و قرار نداشتم که باهاش چت کنم،دعوتم میکرد به سمت خدا... پیامبر(ص)فرمودند: هر كس كه خداوند براى او خير بخواهد، دوستى شايسته نصيب وى خواهد نمود.   نهج الفصاحه، ح 3064 خدا رو شاکرم که از بین اون همه کاربر یه کسی رو فرستاد که شخصیت دومش فرشته ست. آخه خودم از خدا خواستم منو با واسطه آدم کن شاید اون همونیه که من میخواستم،یه فرشته که از آسمون به تنگ اومده و برا زمینیا داره دلسوزی میکنه. نمیخوام از دستش بدم منو کمی به خدام نزدیک کرده چه در دنیا چه در اقبی همیشه مدیون اون خواهم بود. شما هم میتونید از مجازی ترینها،بهترینها رو پیدا کنید. براش آرزوی توفیق روز افزون با بهترین زیبایی ها رو مسئلت دارم. «اللهم العجل الولیک», ...ادامه مطلب

  • چهل نکته کلیدی :چگونه آدم شویم ؟

  • چهل نکته کلیدی در باب انسان شدن از نصایح آیة الله امجد 1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیافتید و ذکر یونسیه را بگویید. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» 2- غیر از چهارده معصوم نمی‌شود از کسی دفاع مطلق کرد، حتی عرفا . 3- نگران کردن پدر و مادر - ولو یک دقیقه - گناه است. اگر می‌خواهی به منزل دیر بروی، زنگ بزن، اطلاع بده تا نگران نشوند. 4- ارزش‌ها باید ملاک باشد نه حزب و گروه. و الا بی دین می‌شویم. 5- همه چیز را ببازید تا برنده شوید . 6- اینقدر قرآن باید بخوانی تا بفهمی، وقتی فهمیدی، دیگر قرآن رهایت نمی‌کند. 7- نه مرید؛ نه مقام، نه کتابخانه؛ انسان موقع مرگ، اینها را با خود نمی‌برد! 8- متاسّفانه امروز در جامعه‌ی ما تعقّل خیلی کم شده آقا تعقّل؛ همین منشاء بسیاری از مشکلات هست. 9- این یک کلمه زندگی را شیرین می‌کند: «من مقصّرم» 10- در قیامت با این که خود جهنّم از بوی بد آکنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذیّتی مضاعف‌اند. 11- ترک و فعل خیلی مهم نیست، نیّت خیلی مهم است. 12- عمیق‌ترین حرف بنده این است: خدا هست. 13- بی خود این طرف و آن طرف نرویم هیچ کس غیر خدا کاره‌ای نیست. 14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه دیگران. 15- باید فقط برای خدا کار کرد ولو کم 16-- شما عزیزان با خصوصیّات نفس، آشنا نیستید! هیچ کس از عهده‌اش بر نمی‌آید، الّا خدا. بزرگان و نوابغ، زمین خورده‌اند. مومن باید ترمز داشته باشد تقوا یعنی ترمز، آدم نمی‌تواند گاز بده بره، توی دره می‌ره، داغون می‌گردد. 17- زندگی مشترک بر اساس تعاون و همکاری و صفا و صمیمیّت است نه قانونمندی(به معنی خاص مضر). 18- وقار با تکبّر نباید اشتباه شود. 19- آن چیزی که نفس را آرام می‌کند، عشق است. 20- اگر کسی علم داشته باشد ولی حلم نداشته باشد، مضرّ است. 21- علامت علم این است که خودمان کنار گذاشته شویم. 22- هوای نفس هم مثل هوا، متغیّر است. 23- اگر انسان بازیگری را کنار بگذارد از اولیاء خدا می‌شود. 24- برای کسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است. 25,چگونه آدم شویم ؟ ...ادامه مطلب

  • فرازی ازنامه 31 نهج البلاغه

  •  خودسازى با یاد خدا: پسرم همانا تو را به ترس از خدا سفارش مى‌‌‏‌کنم که پیوسته در فرمان او باشى، و دلت را با یاد خدا زنده کنى. فرزندم، دلت را با اندرز نیکو زنده کن؛ هواى نفس را با بى‌‌اعتنایى به حرام بمیران؛ جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنایى بخش.  ضرورت یاد مرگ: دلت را با یاد مرگ آرام کن؛ به نابودى از او اعتراف گیر؛ و با بررسى تحولات ناگوار دنیا به او آگاهى بخش. از دگرگونى روزگار، و زشتى‌‌‏هاى گردش شب و روز او را بترسان؛ تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آنها چه کردند از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند، از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانى نمى‌‏‌گذرد که تو هم یکى از آنانى، پس جایگاه آینده را آباد کن؛ آخرت را به دنیا مفروش. پسرم، بدان تو براى آخرت آفریده شدى، نه دنیا، براى رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى، و به آخرت در آیى. و تو شکار مرگى هستى که فرار کننده آن نجاتى ندارد، و هر که را بجوید به آن مى‌‏رسد، و سرانجام او را مى‌‏گیرد. پس، پسرم فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوى آن می‌روى، و پس از مرگ در آن قرار مى‏‌گیرى. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروى خود را افزون، و کمر همّت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند؛ چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده، و از زشتى‌‏هاى روزگار پرده برداشته است.,نهج البلاغه ...ادامه مطلب

  • نیایش

  • يدستي افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چكد ، هر قطره شود خورشيدي باشد كه به صد سوزن نور ، شب ما را بكند روزن روزن‌. ما بي تاب ، و نيايش بي رنگ . از مهرت لبخندي كن ، بنشان بر لب ما باشد كه سرودي خيزد در خورد نيوشيدن تو. ما هسته پنهان تماشاييم‌. ز تجلي ابري كن ، بفرست ، كه ببارد بر سر ما باشد كه به شوري بشكافيم ، باشد كه بباليم و به خورشيد تو پيونديم‌. ما جنگل انبوه دگرگوني‌. از آتش همرنگي صد اخگر برگير ، برهم تاب ، برهم پيچ : شلاقي كن ، و بزن بر تن ما باشد كه ز خاكستر ما ، در ما، جنگل يكرنگي به در آرد سر. چشمان بسپرديم ، خوابي لانه گرفت‌. نم زن بر چهره ما باشد كه شكوفا گردد زنبق چشم ، و شود سيراب از تابش تو ، و فرو افتد. بينايي ره گم كرد. ياري كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم باشد كه تراود در ما ، همه تو. ما چنگيم‌: هر تار از ما دردي ، سودايي‌. زخمه كن از آرامش ناميرا ، ما را بنواز باشد كه تهي گرديم ، آكنده شويم از والا« نت» خاموشي‌. آيينه شديم ، ترسيديم از هر نقش‌. خود را در ما بفكن‌. باشد كه فرا گيرد هستي ما را ، و دگر نقشي ننشيند در ما. هر سو مرز، هر سو نام‌. رشته كن از بي شكلي ، گذران از مرواريد زمان و مكان باشد كه بهم پيوندد همه چيز ، باشد كه نماند مرز، كه نماند نام‌. اي دور از دست ! پر تنهايي خسته است‌. گه گاه ، شوري بوزان باشد كه شيار پريدين در تو شود خاموش‌. ,نیایش ...ادامه مطلب

  • اشعار مذهبی

  •     یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست   عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو ... من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا برنیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سرمیزنی در حریم خانه ام در میزنی       حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود     مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم.    ,اشعار مذهبی ...ادامه مطلب

  • داستان های عبرت آموز

  •   هدایت شدن جوان بواسطه ی نماز اول وقت جوانی بودم که زیاد به ارتکاب گناهان حساسیت نداشتم، هرچند برخی از گناهان مانند خوردن شراب، زنا،دزدی و برخی کارهای دیگر را انجام نمیدادم و به انجام ندادن آن مقید بودم اما در برخی گناهان ازجمله گناهان مربوط به چشم ، گوش، زبان و گناهان اینترنتی بی تفاوت بودم.    چند وقتی بود که کم کم مقید به خواندن نماز در اول وقت آن شده بودم و حاضر به ترکش نبودم و هر زمان نزدیک وقت نماز می شد دغدغه نماز اول وقت در من وجود داشت . از طرفی، تقریبا حدود 2 یا 3 سال قبلش به بیماری ای دچار شده بود...  بقیه داستان در ادامه مطلب  ,داستان عبرت آموز ...ادامه مطلب

  • مناجات با خدا

  • خدایا چه لحظه هایی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ....   ,مناجات با خدا ...ادامه مطلب

  • ازدواج از دیدگاه روایت‌های معصومین(علیهم‌السلام)

  •   هم‌چنان که قرآن، کتاب هدایت بشر است، مفسران قرآن نیز که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) هستند، برای هدایت انسان‌ها فرستاده شده‌اند. اینک به دیدگاه پیشوایان دین اسلام به ویژه مذهب تشیع درباره هدف، فلسفه و ملاک های ازدواج می‌پردازیم. خوشبختانه روایت‌های بسیاری درباره ازدواج وجود دارد و هیچ زاویه‌ای از زوایای پیچیده این سنت الهی از چشمان تیزبین ائمه(علیهم‌السلام) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پنهان نمانده است. امام صادق(علیه‌السلام) در حدیثی می‌فرماید: دوست داشتن زنان از اخلاق پیامبران(علیهم‌السلام) است. پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) فرموده است: من از دنیای شما تنها از زن و بوی خوش، بهره برده‌ام. هم چنین در حدیث دیگری از ایشان می‌خوانیم: نور چشمانم در نماز است و لذت من در زنان. از این احادیث درمی‌یابیم که دیدگاه معصومین(علیهم‌السلام) درباره زن با دیگر دیدگاه‌ها چه تفاوتی دارد. دیگر دیدگاه‌ها زن را موجودی شرور و شری ضروری و مایه بلای مرد می‌دانست و حتی مقام او را تا سطح حیوان و کالا پایین می‌آورد. در مقابل، این دیدگاه، به زن نگاهی آسمانی دارد. نکته اصلی در این روایت، پرهیز از افراط و تفریط درباره ابراز علاقه به زن است؛ زیرا روایت‌هایی در دست داریم که مسلمانان را از زیاده‌روی در دوست داشتن زنان، نهی می‌کند.           ادامه مطلب راحتما بخوانید .  ,ازدواج ...ادامه مطلب

  • وصیت زیبای انیشتین

  •     روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.,وصیت نامه ...ادامه مطلب

  • داستان اولین نماز دکترجفری لانگ

  •   داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ   روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.   ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری… پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟    ,داستان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها